سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر کسـﮯ تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ... دلگیر نباش که نـہ تو گناهکارﮮ نـہ او !!! آنگاه که مهر مـﮯورزﮮ مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا مـﮯکند... پس خود را گناهکار مبین! من عیسـﮯ نامـﮯ را مـﮯشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داده و تنها یکـﮯ سپاسش گفت !!! من خدایـﮯ را مـﮯشناسم کـہ ابر رحمتش به زمین باریده ... یکـﮯ سپاسش مـﮯگوید و هزاران نفر کفر !!!

حکمت متعالیه، مکتب مستقلـے است که داراے نظام مخصوص به خود است. صدرالمتألهین شیرازے دستگاهـے فلسفـے ساخت که فراگیر همه‌ے مسائل فلسفـے است، به طورے که مـےتوان ادعا کرد حکمت متعالیه « مـےتواند با اصول خود، حتـے مسائل فرعـے را که بعدها در فلسفه پیدا مـےشود، به خوبـے حل کند».[1]

حکمت متعالیه از نظر شکل ظاهرے به مکتب مشاء شباهت دارد، اگر چه روح آن اشراقـے است و در عین حال عمده مسائل علم کلام اسلامـے را نیز به شکل مسائل فلسفـے در آن مـے توان یافت.

ملاصدرا

« امتیاز اساسـے حکمت متعالیه از سایر علوم الهـے مانند عرفان نظرے، حکمت اشراق، حکمت مشاء، کلام و حدیث با اشتراکـے که بین آنها است، در این مـےباشد که هر یک از آن علوم به یک جهت از جهات عرفان، برهان، قرآن و وحـے اکتفاء مـےنماید و به جهات دیگر نمـےپردازد و اگر هم به جهتـے از جهات دیگر دسترسـے یافت آن را مؤید فن خود مـےشمارد نه دلیل . . .

لیکن حقیقت حکمت متعالیه کمال خود را در جمع بین ادله‌ے یاد شده جستجو مـےکند و هر کدام را در عین لزوم و استقلال، با دیگرے مـےطلبد و با اطمینان به هماهنگـے و جزم به عدم اختلاف، همه‌ے آنها را گرد هم مـےبیند و در مقام سنجش درونـے اصالت را از آن قرآن مـےداند و آن را در محور وحـے، غیر قابل انفکاک مشاهده مـےکند».[2]

فلسفه اسلامی

استفاده ملاصدرا از منابع قرآنـے، حدیثـے، عرفانـے، کلامـے و فلسفـے باعث شد مکتب او سرآمد تمام مکاتب و حکمت او تعالـے حکمت‌هاے پیشین باشد.

استفاده ملاصدرا از قرآن تنها محدود به بهره‌گیرے او از روح قرآن و الهام از آن در حل برخـے از مسائل نیست؛ بلکه در برخـے از مسائل آیات قرآنـے را به عنوان مؤید استدلال و گاهـے به عنوان مقدمات استدلال مورد استفاده قرار مـےدهد و گاهـے نیز براے اثبات عقلانیت قرآن.[3]

در مورد استفاده او از حدیث نیز باید این نکته را نیز مد نظر داشت که فهم او از روایات و نحوه‌ے استفاده از آنها را نباید به همان مقدار فهم و ادراک و برداشت متکلمان از روایات محدود کرد و دانست. بلکه او با ژرف اندیشـے در روایات از بیانـے دقیق از معناے آنها به شیوه‌اے شیوا در چینش استدلال از آنها بهره مـےگیرد.

منابع حکمت متعالیه نه مانند مکتب مشاء تنها عقل است و نه تنها الهام و اشراق که مانند عرفا و متصوفه عقل را عاجز از درک حقایق بداند.

یکـے از ویژگـےهاے بارز و منحصر به فردے که حکمت متعالیه را ممتاز از سایر حکمت‌هاے پیشین نموده همراهـے برهان با تزکیه نفس مـےباشد. تصفیه‌ے دل از ارجاس و رذایل اخلاقـے و خیالـے و وهمـے در هر مرحله و مرتبه‌اے موجب شده تا حکمت متعالیه علاوه بر برترے بر سایر فلسفه‌ها، خود نیز مبدل به روح ایمان گشته و حکیم متأله را از اهل نظر بودن به اهل بصر بودن ارتقاء دهد.


«صدرالمتـــألین مـےگوید:

« فرق میان علوم اهل نظر و معارف اهل بصر، نظیر امتیاز میان فهمیدن معناے شیرینـے و چشیدن آن است و نیز همانند فرق بین فهمیدن معناے صحت و مفهوم سلطنت، و صحیح و سلطان شدن مـےباشد. پس یقین کردم که حقایق ایمانـے بدون تصفیه‌ے دل میسور نیست»[4]

بنابر این برهان بدون وجدان کافـے نخواهد بود، و درباره‌ے ضرورت تلازم این دو چنین مـےگوید:

« گفتار ما بر صرف کشف و ذوق یا مجرد تقلید شریعت بدون حجت حل نمـےشود. زیرا مجرد شهود بدون برهان براے سالک کافـے نیست، چه اینکه صرف بحث بدون کشف، نقصان عظیم مـےباشد»[5]»[6]

« خلاصه آن که جامعیت حکمت متعالیه در این است که هم اهل شهود را سیراب مـےکند و هم اهل بحث را به علم یقینـے نائل مـےسازد، برخلاف علوم دیگر؛ زیرا عرفان براے اهل بحث محض کافـے نیست اگر چه خود عارف را مطمئن مـےسازد و حکمت بحثـے براے اهل شهود رســـا نیست اگر چه حـکیم باحث را قانع مـےکند و جدالهاے کلامـے براے اهل برهان کافـے نیست گر چه خصوص مستمع مجادل را ساکت مـےنماید نه متکلم را. چون جدال براے اسکات مخاطب است بر خلاف برهان که هر دو را قانع مـےکند.

بنابر این تنها حکمتـے که هم براے خود حکیم و هم براے دیگران و هم براے اهل شهود و هم براے اهل نظر کافـے است همان حکمت متعالیه خواهد بود.»[7]

 

 



[1]  - خامنه اے، سید محمد، حکمت متعالیه و ملاصدرا، ص55.

[2]- جوادے آملی، عبدالله، رحیق مختوم، ج1، ص16.

[3]- ر.ک: حکمت متعالیه و ملاصدرا، ص56.

[4]- مقدمه تفسیر سوره واقعه.

[5]- ر.ک: شیرازے، صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة  فی الاسفار العقلیة الاربعة ج7، ص153 و 326 و ج9، ص234.

[6]- جوادے آملی، عبدالله، رحیق مختوم، ج1، ص18.

[7]- جوادے آملی، عبدالله، رحیق مختوم، ج1، ص19.




نگارش در تاریخ شنبه 94 خرداد 16 توسط | نظر بدهید
قالب وبلاگ